"قید عفت ، قید سنت ، قید شرع و قید عرف
زینت پای زن است از بهر پای مرد نیست"
عالمتاج قائممقامی با تخلص شعری ژاله ، پس از پروین اعتصامی -که پنج سال پیش از او در سیوچهار سالگی درگذشت- چیرهدستترین شاعر مدرن زن بود ، البته با توجه به اینکه فروغ شاعری نه فقط مدرن بلکه مدرنیست بود. ما در زبان فارسی از هزار سال پیش ، یعنی از زمان رابعه ، شاعران زن بسیاری داشتهایم که نمونههای برجسته آن از جمله خود رابعه ، مهستی و جهان ملک خاتون بودهاند. ولی دور از حقیقت نیست که نیرومندترین شاعران زن در تاریخ ادبیات فارسی فروغ و پروین و ژاله هستند.
پروین مدافع حقوق زنان بود. فروغ درباره حقوق زنان چیزی نگفت و ننوشت ولی با رفتارِ سخت آزادانه و جسورانه خود نمونه عملی داد. اما چنانکه خواهیم دید صد سال پیش ژاله نهفقط منادیِ سرسختِ حقوقِ زنان بلکه یک فمینیست رادیکال بود. حال آنکه -صرفنظر از کوششهایی که برای استیفای حقوق زنان در غرب شده بود- فمینسم حتی در غرب هم پدیدهای نسبتا جدید است.
بهترین شعر پروین در دفاع از حقوق زنان شعر زیر است :
ای نهالِ آرزو خوش زی که بار آوردهای
غنچه بی باد صبا ، گل بی بهار آوردهای
غنچهای زین شاخه ما را زیب دست و دامن است
همتی ای خواهران تا فرصت کوشیدن است
پستی نسوان ایران جمله از بیدانشیست
مرد یا زن ، برتری و رتبت از دانستن است
به که هر دختر بداند قدرِ علم آموختن
تا نگوید کس پسر هشیار و دختر کودن است
زن ز تحصیلِ هنر شد شهره در هر کشوری
بر نکرد از ما یکی زین خواب بیدردیسری
از چه نسوان از حقوق خویشتن بیبهرهاند
نام این قوم از چه دور افتاده در هر دفتری
دامنِ مادر نخست آموزگار دختر است
طفل دانشور کجا پرورده نادان مادری
با چنین درماندگی از ماه و پروین بگذریم
گر که ما را باشد از فضل و ادب بال و پری
فروغ هم چنانکه مشهور است شجاعانه اعلام کرد :
گنه کردم گناهی پر ز لذت
در آغوشی که گرم و آتشین بود
گنه کردم میان بازوانی
که داغ و کینهجوی و آهنین بود
اما ژاله صد سال پیش نوشت :
مرد اگر مجنون شود از شورِ عشقِ زن رواست
زانکه او مرد است و کارش برتر از چون و چراست
لیک اگر اندک هوائی در سر زن راه یافت
قتل او شرعا هم ار جایز نشد عرفا رواست
بر برادر بر پدر بر شوست رجم او از آنک
عشق دختر ، عشق زن ، بر مرد نامحرم خطاست
و در دو بیت شعر گفت که آن حفظ ناموسی که ناشی از ترس است دروغین است. و ضربالمثل "بیبی از بیچادری از خانه بیرون نمیآید" را گواه آن کرد :
عصمتی کز ترس برخیزد سرافرازی ندارد
بیبی از بیچادری ناچار در منزل نشیند
و در شعری که برخی از حقایق تلخ روزگار ما را به خاطر میآورد گفت که
"جرم زن در ملک ما
زن بودن است. "
گر زنی را نیممردی راه زد
مجرم اصلی در آن سودا زن است
مرد رهزن پاک و معصوم است از آنک
حسن زن اغواکن و گمرهکن است
مرد باشد زانی و زن زانیه
وین سخن برهان نخواهد روشن است
لیک این ماخوذ و آن ناجی چراست
یک گنه مر هر دو را بر گردن است
گویمت بیپرده چون در پردهام
جرم زن در ملک ما زن بودن است
زن هم آخر چون تو ای ز انصاف دور
خواهشی دارد که گاهی رهزن است
چون تو او هم پوستی بر گوشتی ست
نه تنش از روی و دل از آهن است
زن در این ملک بیپناه وننگ وجود است و به این دلیل پیچیده در چادر است :
دردا که در این بوم خوفناک
زن را نه پناهی نه داوری ست
گر نام وجود و عدم نهند
بر مرد و به زن نام درخوریست
زن ننگ وجود است از آن سبب
پیچیده به قیرینه چادری ست
ژاله در سال ۱۲۶۲ چشم به جهان گشود و در سال ۱۳۲۵ در شصتوسه سالگی از آن دیده فرو بست. او بازمانده در نسل سوم از میرزاابوالقاسم قائممقام فراهانی وزیر و شاعر بزرگ دوره قاجار بود. تا شانزده سالگی که با ازدواجی قراردادی به خانه شوهر رفت از آموزش و پرورشی غنی بهرهمند شد و بر ادبیات فارسی و عربی کاملا چیرگی یافت. شوهرش ، یک خان درجه دوم بختیاری ، سواد چندانی نداشت و بیست سال از خود او مسنتر بود ، مردی اهل تفنگ و شکار و پول که از عشق بوئی نبرده بود.
ژاله درباره ازدواج قراردادی و نیز کودک-همسری چنین گفت :
آنکه زن را بیرضای او به زور و زر خرید
هست نامحرم به معنی گر به ظاهر شوهر است
گرچه در ظاهر رضای ماست سامانبخشِ کار
لیک لبهای "بلی گو" در دهان مادر است
شرط تجویز ار بود نه سالگی در دین ما
هم بلوغ جسمی و عقلی دو شرط دیگر است
در دگر جا دختر نه ساله گر بالغ شود
جان خواهر جای آن سودا نه در این کشور است
دختر نه ساله شوهر را چه میداند که چیست
کی عروسکباز را جامهی عروسی درخور است.
#همایون_کاتوزیان
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen
Hinweis: Nur ein Mitglied dieses Blogs kann Kommentare posten.