سلمان قربانی
چهار دهه از عمر جمهوری اسلامی میگذرد. در این سالها نسلهای
مختلفی در ایران بزرگ شدهاند و تجربهی مستقیم یا غیرمستقیم از این حکومت داشتهاند.
امروز اما جامعه ایران در نقطهای ایستاده است که بیش از هر زمان دیگری پرسش از آینده
در ذهن مردم پررنگ شده: آیا این وضعیت ادامه پیدا میکند یا روزی به پایان خواهد
رسید؟ این همان چیزی است که میتوان نام آن را «انتظار برای گذار» گذاشت؛ انتظاری
که نه فقط در محافل سیاسی، بلکه در کوچه و خیابان، در تاکسی، در خانهها و حتی در
دل مهاجران ایرانی جریان دارد.
ریشههای این انتظار: انتظار مردم برای تغییر تنها یک حس مبهم نیست، بلکه ریشه در تجربههای واقعی
زندگی دارد.
بحران اقتصادی: کافی است به
سفرهی خانوادهها نگاه کنیم. قیمتها هر روز بالا میروند، تورم ثابت نمیماند و
بسیاری از مردم از پس هزینههای زندگی برنمیآیند. جوانی که سالها درس خوانده،
اغلب یا بیکار است یا مجبور به کاری میشود که هیچ تناسبی با رشتهاش ندارد.
فساد و انحصار قدرت: مردم احساس میکنند سرنوشتشان در دست گروهی محدود است که حاضر نیستند قدرت را
تقسیم کنند. همین حس بیعدالتی اجتماعی را تشدید کرده است.
محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی: زنان بهویژه با قوانین و محدودیتهایی روبهرو هستند که با خواست و سبک زندگیشان
سازگار نیست. جوانان هم آزادی بیان و انتخاب محدودی دارند.
بحرانهای زیستمحیطی: خشک شدن دریاچهها، کمبود آب، و هوای آلوده در شهرها نمونههایی است که زندگی
مردم را بهطور مستقیم تهدید میکند.
همهی این مسائل مثل حلقههای زنجیر به هم وصل شدهاند و نتیجهشان
این است که بسیاری از ایرانیان احساس میکنند ادامهی وضع موجود دیگر ممکن نیست. انتظار
برای گذار در جامعه یکدست نیست. هر کس بنا به شرایط و تجربهی شخصی خودش شکل
متفاوتی از این انتظار را زندگی میکند. عدهای فعالانه در صحنهاند؛ در اعتراضها
حضور دارند، در فضای مجازی اطلاعرسانی میکنند یا از طریق کار فرهنگی و اجتماعی
صدایشان را بلند میکنند. بعضی دیگر ناامید یا محتاط شدهاند. آنها تغییر را
خواستهی قلبی خود میدانند، اما باور ندارند که خودشان نقشی در آن ایفا کنند. گروهی
هم راه مهاجرت را انتخاب کردهاند. آنها از کشور رفتهاند، اما هنوز چشمشان به ایران
است و امید دارند نسلهای آینده در سرزمین مادری شرایط بهتری تجربه کنند.
گذار، یک مسیر نه یک لحظه
بسیاری گمان میکنند تغییرات بزرگ یکشبه رخ میدهد، اما
واقعیت این است که گذار فرایندی تدریجی است. این مسیر معمولاً با کاهش اعتماد عمومی
به حکومت آغاز میشود. وقتی اکثریت مردم به وعدهها و سیاستهای حکومت باور
ندارند، پایههای مشروعیت متزلزل میشود. سپس نارضایتیها در بخشهای مختلف جامعه
انباشته میشود: کارگران، دانشجویان، زنان، اقلیتها و حتی بخشی از نیروهای درون
نظام. این نارضایتیها اگر به هم وصل شوند، قدرت بزرگی برای تغییر خواهند ساخت. اما
مرحلهی مهم بعدی، ظهور نیروهای جایگزین است؛ یعنی گروهها یا ائتلافهایی که
بتوانند آیندهای متفاوت و قابل اعتماد برای مردم ترسیم کنند. بدون چنین بدیلی، هر
گذار با خطر خلأ قدرت و آشوب همراه خواهد بود.
خطرها و فرصتها
گذار از جمهوری اسلامی میتواند پر از فرصت، اما در عین حال
پر از چالش باشد. خطر بیثباتی و خلأ قدرت وجود دارد. اگر بعد از تغییر، برنامه و
اجماع ملی وجود نداشته باشد، کشور ممکن است وارد دوران آشوب شود. خطر اقتدارگرایی
جدید هم هست؛ یعنی اینکه نیرویی تازه جایگزین شود اما همان الگوی قدرت متمرکز و
سرکوبگر را تکرار کند. همچنین دخالت خارجی خطری جدی است. تجربهی کشورهایی مثل
عراق یا لیبی نشان داده که تغییر بدون برنامه و با دخالت قدرتهای خارجی، گاهی به
فروپاشی جامعه و سالها جنگ داخلی منجر میشود. در مقابل، فرصت بزرگی هم وجود
دارد. جامعه ایران یک سرمایهی انسانی بزرگ دارد: نسل جوان، تحصیلکرده، متصل به
جهان و آگاه به ارزشهایی چون آزادی و عدالت. این نسل میتواند ستون اصلی گذار
باشد. اگر نیروهای اجتماعی و سیاسی بتوانند بر اصول مشترک مثل دموکراسی، حقوق بشر
و عدالت اجتماعی توافق کنند، آیندهای روشنتر از دل این تغییر متولد خواهد شد.
انتظار برای گذار از جمهوری اسلامی دیگر یک رؤیا یا خواستهی
دور از ذهن نیست. این انتظار در دل و زندگی روزمره میلیونها ایرانی جریان دارد؛
از دانشجویی که به آینده شغلیاش فکر میکند تا پدری که نگران آیندهی فرزندانش
است. گذار یک فرایند دشوار و پرچالش است، اما میتواند فرصتی تاریخی برای بازسازی
ایران باشد. سرنوشت کشور در نهایت به دست مردم رقم خواهد خورد. اگر این انتظار به
امید، آگاهی و تلاش جمعی تبدیل شود، روزی خواهد رسید که این گذار نه فقط خواستهی
مردم، بلکه واقعیت زندگیشان باشد.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen
Hinweis: Nur ein Mitglied dieses Blogs kann Kommentare posten.